راه خود را تغییر دادن. (فرهنگ فارسی معین) : من درایستادم و حال حسنک و رفتن به حج و... و از موصل راه گردانیدن و...همه بتمامی شرح کردم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 182)
راه خود را تغییر دادن. (فرهنگ فارسی معین) : من درایستادم و حال حسنک و رفتن به حج و... و از موصل راه گردانیدن و...همه بتمامی شرح کردم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 182)
غرق شدن. غرقه گشتن. رجوع به غرقه گشتن شود: کشتی خرد است دست در وی زن تا غرقه نگردی اندرین دریا. ناصرخسرو. در این گرداب بی پایان منه بار شکم بر دل که کشتی روز طوفان غرقه از باد شکم گردد. سعدی
غرق شدن. غرقه گشتن. رجوع به غرقه گشتن شود: کشتی خرد است دست در وی زن تا غرقه نگردی اندرین دریا. ناصرخسرو. در این گرداب بی پایان منه بار شکم بر دل که کشتی روز طوفان غرقه از باد شکم گردد. سعدی